محسن برومند، جوانتر از آن است که وی را قدیمیِ محله بنامیم، اما دانستن سیرتاپیاز تاریخ محلۀ «نوفللوشاتو» بهواسطۀ سکونت ۳۳ ساله در این محدودۀ شهر باعث شده بخشی از سالهایی را که ساکنان این محل آن را تاریخ خود میدانند، در کلمات او جستوجو کنیم. محسن برومند که پنجاه سال را پشتسر گذاشته، بهخوبی تاریخ محل سکونت خود را از سال ۱۳۵۷ تا بهامروز به یاد دارد و با خاطراتش زندگی میکند. پای حرفهای او نشستیم و چندروایت را دربارۀ نوفللوشاتو مرور کردیم.
«خانوادهام سال ۱۳۵۷ باروبنهشان را از خیابان شهید بهشتی جمع کردند و ساکن محلۀ نوفللوشاتو شدند. من و برادرانم در این محله بزرگ شدیم، ازدواج کردیم و فرزندانمان هم در همین محله قد کشیدند. درحقیقت ما به توصیۀ داییام که کارمند آستانقدس بود، به اینجا آمدیم، زیرا در دورانی که عبدالعظیم ولیان، نایبالتولیۀ آستانقدسرضوی را عهدهدار بود، اکثر ساکنان محلۀ رضاشهر را کارمندان ارشد آستانقدس تشکیل میدادند. بعد از انقلاب هم قرار بر این بود که زمینهای شهرک نوفللوشاتو را به کارمندان ارشد آستانقدس تحویل دهند، بنابراین دایی بنده پیشبینی میکرد اینجا آیندۀ خوبی داشته باشد و افرادی که کارمند و یا فرهنگی هستند نیز جذب این محله شوند.».
«پدرم در سال ۱۳۵۶ قطعهزمینی در این نقطۀ شهر خرید و یکسال بعد هم با کمک دایی دیگرم که معمار بود، خشتبهخشت خانۀ پدریمان را بالا بردیم و سقف زدیم. خاطرم هست که آن روزها برای نظارت بر روند ساخت خانه، در زمین بایر محلۀ نوفل چادر زدیم و درواقع جزو اولین چادرنشینان این محله محسوب میشویم.
نام اولیۀ این شهرک نیز بنا بهگفتۀ خدابیامرز داییام، آقای حاجمحمود شاکریمنش، که از کارمندان قدیمی بیمارستان امام رضا (ع) بود، قرار بوده «تعاونی مسکن بیمارستان امام رضا (ع)» باشد، اما بهدلیل تقارن تحویل این زمینها با حوادث انقلاب، این نام به «نوفللوشاتو» تغییر کرد. همانطورکه میدانید این نام اصلیِ دهکدهای در پاریس است که امام خمینی (ره) در آنجا ساکن بودند؛ البته اصل اسم فرانسوی آن «نوفلوشاتو» است که عوام اصطلاحاً به آن «نوفللوشاتو» میگویند.
در خصوص کاربریهای همجوار زمینهای مسکونی این محله باید بگویم که از ابتدا قرار بود محلۀ نوفل، ۳ فاز تجاری، مذهبی (مسجد) و درمانی داشته باشد. یکزمین خالی کنار مسجد وجود داشت که قرار بود خانۀ بهداشت شود، اما متأسفانه هیچوقت این اتفاق نیفتاد.».
«دوران کودکی من و بزرگشدنم با کارهای اجتماعی و حوادث انقلاب گره خورده است؛ برای همین ما مردم محلۀ نوفل یاد گرفتهایم که با همکاری و گروهی، کارهایمان را پیش ببریم و موفق هم میشویم؛ برای مثال، زمین مدرسه که بهدلیل عدمهمکاری آموزشوپرورش، بهصورت زمین خالی رها شده بود، یکی از همین پروژههای اجتماعی محله بود که همۀ اهالی محله در پاگرفتن آن سهیم هستند؛ درواقع پروژۀ مردمی ساخت مدرسه توسط خود اهالی محلۀ نوفل یکنمونۀ خوب برای تعریف اتحاد و همبستگی در آبادانی محلات بهشمار میرود.
خاطرم هست در آنروزها ما که بچههای قدونیمقدِ هفتتاهشتسال بودیم، دیوارچینیِ دورتادور زمین مدرسه را انجام دادیم و اگر بگویم خودم بهعنوان سردمدار، بچهها را جمع کردم و با برنامهریزی و کمک بچهها کارها را جلو بردیم و مدرسه را ساختیم، گزاف نگفتهام؛ البته این به آن معنا نیست که ما بچهها بنّایی کرده باشیم، بلکه ما درحد بردن و آوردن آجر و مصالح کمک میکردیم؛ درواقع باتوجهبه سنوسالمان هرکاری که از دستمان برمیآمد، کوتاهی نمیکردیم. اوایل انقلاب بود که با همکاری افراد محله، دورچینی و ساخت کلاسهای مدرسه انجام گرفت و محلۀ نوفل صاحب مدرسه شد.
آنروزها مردم باهم همدلتر بودند و آمار مشارکتهای اجتماعی بالا بود؛ مثلا زمانی که ساخت مدرسه تمام نشده بود، یکیاز ساکنان محله، زیرزمین خانهاش را دراختیار ما دانشآموزان و محصلان قرار داده بود تا از درس و کتاب بیبهره نمانیم. یادم میآید که من کلاس دوم ابتداییام را در خانۀ همین همسایه گذراندم.».
«مجموع خانوارهای ساکن در محلۀ ما بین سال ۵۷ تا ۶۰ از ۲۰ خانوار بیشتر تجاوز نمیکرد. در آندوران محلۀ ما کلانتری نداشت و بهعلت کمبودن سکنه نسبتبه وسعت محله، تا سال ۶۵ بزرگترهای محل برای برقراری امنیت و حفاظت از منطقه بهصورت شیفتی گشتزنی میکردند. از سال ۶۰ به بعد مهاجرت به محله بیشتر شد و خدا را شکر بهمرور مشکل امنیت آن هم برطرف شد؛ درواقع از همان دوران محلۀ نوفل لوشاتو، یکمحلۀ کاملا اجتماعی محسوب میشد و، چون جزو اولین شهرکهای تعاونی مسکنِ بعد از انقلاب بهشمار میرفت، اکثر ساکنانش را کارمندان تشکیل میدهند.».
«درمورد ورود امکانات به محله هم باید بگویم که خاطرم هست بچه که بودم از این نقطۀ شهر جوی آبی به نام «جوی آب گناباد» عبور میکرد. این جوی از بالای جادۀ قوچان سرچشمه میگرفت و تا به اینجا سرازیر میشد.
این جوی هم باغ ملکآباد و هم بولوار وکیلآباد را آبیاری میکرد؛ علاوهبر اینها استخر کوهسنگی هم از این امر مستثنی نبود و جوی آب گناباد درمسیر خودش خیابان دانشگاه و کوهسنگی را هم آب میداد. درزمان سکونت ما در این محله، هیچیکاز امکانات لازم برای یکمحلۀ شهری مانند آب، برق، گاز و تلفن وجود نداشت. خاطرم هست که بهدلیل نبود آب در محلۀ نوفل، خانمهای محله، رختولباسهایشان را پای همینجوی گناباد میشستند. آب آشامیدنی هم نداشتیم و افراد محله باکمک همدیگر آب موردنیاز ساکنان محله را بهوسیلۀ تانکر از دیگر نقاط شهر میآوردند.».
«ما در آنسالها با کمبود امکانات روبهرو بودیم، اما این باعث نمیشد که افراد محل دسترویدست بگذارند؛ خانمها و آقایانِ محله پابهپای هم برای رفع مشکلات و کمبودهای محله تلاش میکردند. شیوۀ کارشان هم به اینشکل بود که خانمها و آقایان کارها را بین خودشان اینگونه تقسیمبندی کرده بودند: پیگیری کارهای اداری محله با بانوان و پیگیری کارهای ساختمانی محل با آقایان. بهطورمثال گروهی از خانمها گرد هم میآمدند، هیئتی تشکیل میدادند و به ادارات مختلف میرفتند؛ از انصاف نگذریم، نتیجه هم میگرفتند. گروه بانوان به استانداری میرفتند و تقاضای آب لولهکشی، برق، گاز و تلفن میکردند. آقایان محل نیز دنبال مصالح ساختمانی بودند که بیشتر آنها را شرکتتعاونی توزیع میکرد.».
«باید بگویم که محلۀ نوفل، یکشرکت تعاونی مصالح ساختمانی نیز داشت که مؤسسش خدابیامرز آقای دهقان بود. ایشان از اعضای هیئتامنای این شرکت نیز محسوب میشد. علاوهبر این، آقای مرجانی، آقای وارسته، آقای سنایی و برادر بزرگ خود بنده، دیگر اعضای این شرکت بودند.
این شرکت بنای مستقلی نداشت و منزل آقای وارسته هم دفتر شرکتتعاونی بود و هم کمیتۀ توزیع مصالح ساختمانی. فراموش نمیکنم که مردم میآمدند صف میکشیدند تا کوپن مصالح ساختمانی موردنیازشان را تحویل بگیرند. مردم کوپن مصالح ساختمانی را از خیابان سازمان آب، و مصالح موردنیازشان را از ساختمان توزیع مصالح میگرفتند و خودشان خانههایشان را میساختند. این را هم اضافه کنم که در محلۀ نوفل، چون خانهها را خود مردم میساختند، تراکم کم بود؛ عموم خانههای اینجا یک یا دو طبقه بود که روی کرسی ساخته میشد (اصطلاحاً ترکیساز).»
«از قدیمیترین افرادی که در این محله کاسب شد و موادغذایی توزیع میکرد حاجآقای مرجانی بود که در فاز تجاری محله بهعنوان اولینکسبۀ محلۀ ما خدماتی را به مردم ارائه میداد. خاطرم هست در دورانی که در نوفل فقط ۱۰ خانه ساخته شده بود، او ریسک کرد و در حوالی سال ۱۳۶۰ اولیننانوایی و سوپرمارکت را تأسیس کرد که با وجود پرتبودن محله، کار بسیار شایسته و جسورانهای بود. یادم میآید که سوپرمارکت آقای مرجانی خیلیکامل بود؛ حتی مرغ هم داشت. دهۀ ۶۰ تا ۷۰ اجناس کوپنی بود. آقای مرجانی هم اجناس کوپنی را که شامل موادغذایی موردنیاز مردم بود توزیع میکرد؛ البته ایشان ساکن اینجا نیست و در رضاشهر سکونت دارد.».
«یکی دیگر از افرادی که در رفع نیازهای مردم محله کمک زیادی کرد، حاجآقای برزگر بود. آقای برزگر در دورانی که نه آب بود، نه گاز و نه هیچامکانات دیگری، توانست بهوسیلۀ مشعل گازوئیلی و آبتانکری، یکحمام در محلۀ نوفل تأسیس کند. ایشان در آنزمان یکی از بهترین گرمابههای مشهد (گرمابۀ «قائم») را راهاندازی کرد که بهصورت خصوصی و نمره بود. این گرمابه آنقدر تمیز بود که از همۀ نقاط شهر به اینجا میآمدند. خاطرم هست آنچنان سرشان شلوغ بود که ما افراد محلۀ نوفل باید وقت میگرفتیم تا بتوانیم از حمام استفاده کنیم.».
«درکنار همۀ اینها نوفللوشاتو محل زندگی چهرههای نامدار بسیاری بوده است؛ بهطور مثال قهرمان کشتی آسیا، حسینآقای تاتاری، ساکن محلۀ نوفل بودند؛ درواقع خانوادۀ تاتاری همه کشتیگیر بودند و طلای آسیایی را برای محلۀ ما بهارمغان آوردند.
خود من هم رشتهام تربیتبدنی بود و عضو تیمملی کبدی بودم و وقتی اولینتیمملی کبدی ایران راهاندازی شد، عضو این تیم بودم. همچنین در رشتۀ هفتگانه، در سطح آموزشگاههای کشور و در سطح جوانان، قهرمانی دارم. در مسابقات نیروهای مسلح هم مدال کسب کردهام. یکیدیگر از قدیمیهای محل، آقای فریبرز ملک، قهرمان پرتاب دیسک آسیا، بودند که درحالحاضر مربی تیم ذوبآهن اصفهان و همچنین کارمند ذوبآهن اصفهان هستند. ایشان هم خانهشان را فروختند و درحالحاضر ساکن محلۀ نوفل نیستند.».
خانوادۀ تاتاری همه کشتیگیر بودند و طلای آسیایی را برای محلۀ ما بهارمغان آوردند
«دربارۀ اولینمسجد محله هم باید بگویم که در اوایل دهۀ ۶۰ مسجد محله ما یعنی مسجد «حضرت قائم (عج)»، هنوز درحال ساخت بود. سال ۶۴ مسجد «حضرت قائم (عج)» ابتدا بهصورت یک زیرزمین کوچک ساخته شد و شروعبه فعالیت کرد. این مسجد بهتدریج مرتبتر و بزرگتر شد و خوشبختانه در ۳ سال اخیر با همکاری آقای زیارتنیا، کامل شد و حالا یکی از مساجد زیبای محلی بهشمار میرود.».
«در اوایل سال ۶۰ که من دوران راهنماییام را سپری میکردم و مسجد محلۀ ما کامل نشده بود، مسجد «المهدی» واقع در رضاشهر به پایگاه کل مناطق رضاشهر، نوفللوشاتو، باغستان و طالقانی تبدیل شده بود. اگر فلاشبک بزنیم به دوران جنگ، منطقۀ نوفل و رضاشهر گُردانی بهاسم گردان «روح ا...» داشت که تمام اعضایش از فرماندۀ گردان تا تدارکات، بچههای محلۀ رضاشهر و نوفل بودند. محلۀ ما جزو محلات شهیدپرور مشهد نیز بهشمار میرود، زیرا بچههای محلات رضاشهر و نوفل خیلی موازی با فعالیتهای انقلاب حرکت میکردند.».
یادم میآید حدود ۳۰ سال پیش در محلۀ نوفل، عصرها همۀ افراد محله پیادهروی میکردند و از فضای زیبای «باغ ملکآباد» لذت میبردند؛ آنروزها بهدلیل نبود ساختمانهای عمودی، انواع پرندههای مهاجر در باغ پرواز میکردند که واقعاً فضای دلپذیری را بهوجود میآورد.
عبور جوی آب گناباد از وسط باغ نیز به کیفیت فضایی محله میافزود. انواع پرندهها ازجمله هزاردستان از خروسخوان صبح شروع به خواندن آواز میکردند و صفای خاصی به محلۀ نوفل میبخشیدند، اما متأسفانه بعداز آنکه اجازۀ ساختمانسازی با تراکم بالا داده شد، عمودیسازی و آپارتمانسازی رونق گرفت و این پرندهها از این نقطۀ شهر مهاجرت کردند.
حدود ۲۵ سالی میشود که محلۀ ما یکی از میزبانهای خوب اعیاد نیمۀشعبان است. عصر نیمۀشعبان، مدیریت محترم یکی از رستورانهای این محله، بانی اصلی این مراسم، با کمکهای مادی و معنوی اهالی محلۀ نوفل، جشن میگیرند و از مهمانانشان پذیرایی میکنند.
پیشاز این سالها هم معمولا در ماه مبارک رمضان، بعداز افطار، همسایهها به منازل یکدیگر میرفتند و شب را به شبنشینی میگذراندند؛ همچنین بعداز افطار از بچۀ ۷ ساله تا جوان ۲۷ ساله در کوچه بازی میکردند. آنروزها از فلکۀ ملک آباد تا فلکۀ تلویزیون، خیابانی را که آسفالت بود، میبستیم و «هرو» بازی میکردیم، همین که این روزها، آن را با نام «کبدی» میشناسند.
یکی از ویژگیهای محلۀ ما رفتوآمد خانوادگی همسایهها با یکدیگر بود؛ بهجز ما -که بهواسطۀ داییام که کارمند بیمارستان امام رضا (ع) بود- اینجا را خریدیم، بقیۀ ساکنان محلۀ نوفل از کارمندان آستان قدس بودند و بهسبب این شناخت، رفتوآمد خانوادگی در ساعات غیراداری زیاد بود. علاوهبراین، یکی از مراسمهایی که ما همهسال منتظر رسیدنش بودیم، شب چهارشنبهسوری بود.
محلۀ ما بهعلت شکلوفرم بستهای که دارد، غیر از محلیها معمولا کسی در آن رفتوآمد ندارد؛ برای همین مراسم چهارشنبهسوری حالت خانوادگی به خودش میگرفت. خاطرم هست، ۱۰ روز قبل از رسیدن چهارشنبهسوری، همۀ ما بچههای محل همت میکردیم و میرفتیم «باغ ملکآباد» تا چوبهای بریده و خشکشده را برای مراسم چهارشنبهسوری جمعآوری کنیم.
این مراسم پرشوروهیجان در محلۀ ما از سال ۶۰ تا سال ۷۵ برپا بود. شب چهارشنبهسوری که فرا میرسید، از خیابان نوفل ۱۰ تا نوفل ۴ سرتاسر بوتههای کوتاه آتش درست میکردیم که اصلا خطرناک نبود. همۀ خانوادهها از سرشب از خانههایشان بیرون میآمدند و بهنوبت از روی آتش میپریدند. بعداز اجرای مراسم پریدن از روی آتش، بازار رسوم دیگر اینشب مانند «ملاقهزنی» و «قاشقزنی» داغ میشد.
* این گزارش چهارشنبه، ۲۶ شهریور ۹۶ در شماره ۲۶۰ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.